آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

گاز گاز گاز

در حال جموجو کردن خونه هستم؛ کنترل ها و تلفن رو بر می دارم. کلی خوردگی روشون هست. گازهای محمدسجاد، حتی به جامدات هم رَحم نمی کنند. 16 دندانِ کارامد دارد که از همه شان به کمال بهره می برد. ...
30 آبان 1392

یک مقایسه ی خوب

در پی پست قبلی؛ پیشنهاد می کنم هر از گاهی به جای اینکه بچه های مان را با دیگران و یا با آنچه خودمان در رویاهایمان از او پروراندیم مقایسه کنیم؛ رشد خودشان را در بازه زمانی به شکل طولی، با خودشان بسنجیم. حتما اثربخش تر خواهد بود. به امید روزی که والدینی باشیم که عاقلانه و بر مدار آیات و روایات با فرزندانمان ارتباط برقرار کنیم. این روز در همین حوالی ست به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.
27 آبان 1392

از این نقاشی تا اون نقاشی فرجه

روانشناسی نقاشی: از این نقاشی چه می فهمم من؟   ایجاد موج... دریا... رهایی... آسودگی... اینها را از خط های ممتد و راحتِ نقاشی اش می گویم...   این نقاشی دومی اولین نقاشی محمدسجاد است در سن 10 ماهگی. به نظرم نقاشی های دیواری این هفته ش رشد یافته ی این نقاشی است. * موج ها و دایره ها در هر دو هستند اما در 21 ماهگی اش دایره هایش را هم بزرگت کشیده. * زمینه و محل نقاشی اش هم وسیع تر شده. * خطهای بیشتری در نقاشی دومش مشاهده می شود. * همچنین وجود تمرکز و دقت در قسمت هایی از نقاشی دوم بیشتر نمایان است. البته اگر نقاشی اول محمدسجاد هم روی دیوار کشیده می شد احتمالا مقایسه های حجمیِ بهتری...
27 آبان 1392

هنر نمایی دیواری

این هم اثری از هنرمند نامی؛ جناب آقا محمدسجاد به افتخارش: جیــــــــــــــــغ و هـــــــــــــــــــــــــــورا     و این هم دستانِ هنرمندِ ما که از هر انگشتش و حتی زیر ناخناش هنر می ریزه: میگن دعای مادر در حق فرزند مستجابه: الهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی، با این دست ها و انگشتات برای امام ت هنرهایی نشون بدی که عالم و آدم به سمت دین خدا سوق پیدا کنند. دعای دست رو که همه بلدن... آمین گوهاش بلند آمین بگند. ...
27 آبان 1392

شکوفا می شود نقطه

بالاخره رسید آن روزی که مدت هاست منتظر آمدنش بودم. روز خوبِ شادمانیِ... روز خلاقیت... روز کیف کردن... روزِ ... محمدسجاد امروز تمام دیوار اتاق خودش و قسمتی از دیوار سالن را با مداد شمعی یکی کرد. ...
25 آبان 1392

دو ساله ی سه ساله ی ما

اصلا فکرش را هم نمی کردم که اینطور بشود. با زینب و محمدسجاد و یکی از خاله ها ساعت 8 صبح روز 3 محرم رفتیم جایی برای مراسم سخنرانی «عاشورا از منظر سوره مبارکه قمر»... صحبت را شروع کردم و نزدیک به یک ساعت طول کشید. آخرش که دیگر داشت مراسم تمام میشد محمد سجادم را بلا تشبیه بلاتشبیه مقایسه ی ظاهری و احساسی با نازبانوی عاطفه ها رقیه خاتون کردم. واقعا نمی توانستم حرف هایم را ادامه دهم. هق هق گریه خودم و حضار مجال از من می ربود. --- بچه سه ساله با یک بچه 2 ساله از نظر جثه که فرق آنچنانی ای ندارد... فوقش یک ذره قد یک ذره وزن...  --- گریه که می کردم محمدسجاد که آنطرف داشت بازی می کرد یک هو برآشفت و گفت: مــــا ماااا ...
19 آبان 1392

بهداشت برادرانه

روزی حد اقل یک بار نخ دندان می خواهد از من. دیروز نشسته بود بی دندانی های خواهرش را با نخ دندان تمیز می کرد. و می گفت: آخِیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!
14 آبان 1392

مرگ بر آمریکا

ترانه «مرگ بر آمریکا» به مناسبت این روزها و تمام روزها.   تقدیم به دوستانم علیرضا و آرمیتا و تمام علیرضاها و آرمیتاها....   مرگ بر تازیانه ها، تازیانه های بی امان، به گرده های بی گناه بردگان  مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی، در یکی دو ثانیه،  با سقوط علم از آسمان   مرگ بر کشتن جوانه ها، مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانه ها  مرگ بر فصاحت دروغ، مرگ بر بوق های بوق، مرگ بر سیم های خاردار و کشتزارهای بیم  مرگ بر گورهای دسته جمعی و بندهای انفرادیِ زمین  مرگ بر بریدن نفس، مرگ بر قفس، مرگ بر شکوه خار و خس، مرگ بر هوس  مرگ بر حقوق بی بشر، مرگ بر تبر، مرگ بر شراره ه...
13 آبان 1392

کمک حال من در امور خانه

لباسهای شسته شده را تا می کنم لباسهای خودش را می دهم ببرد اتاقش. چقد ذوق دارد برای این کار. با سرعت به من کمک می کند و لبخندی از نشاط به لب دارد. * آمدم آشپزخانه درِ لباسشویی باز است و تمام لباس هایش در آن. ...
1 آبان 1392
1